چهار شنبه امتحان غدد داریم هیچ نخوندم واصلا دست و دلم به جزوه :دی نمیره

دلم یه لباس یا مانتو جدید میخواد اما پول ندارم

شام امشب سالاد الویه س با حلیم

حالا من که روزه نیستم ولی آخه نامسلمونا یعنی واقعا انتظار دارین ملت شریف روزه دار با سالاد الویه افطار کنن؟ اف بر شما باد

پریشب که شام نخوردم

دیروزم که نهار نخوردم

دیشبم شام فقط دو ملاقه سوپ خوردم و فیله و قارچم رو گذاشتم واسه نهار امروز

اما باسنش رو نداشتم بذارمش تو یخچال خراب شد بو سگ مرده میداد

باسن پا شدن و سحری گرفتنم نداشتم

اینه که نهار رو نون پنیر خیار گوجه خوردم

شامم که این

حلیم رو که دوس ندارم

سالاد الویه م ناموسا حسش نیست

نمیرم از گشنگی :(

دلم پیتزا میخواد ولی مایه تیله یخ

نه که کاملا یخ

اما خب باید پول دو سر بلیط و یکمم واسه ته جیبم بذارم دیگه

اینه که واسه اینکه بلای قبل از عید به سرم نیاد و کاملا بی پول نشم جرئت خرج کردن یه هزار تومنی هم ندارم

تازه کادوی تولد یکی از بچه هام مونده و موندم چه خاکی بریزم مینه سرم


خاک تو سرم واقعا

اگه همون سال اول تربیت معلم رفته بودم جدای از اینکه تو دانشجوییم هم حقوق داشتم

و باسنم زیر فشار درسا دچار جراحت نمی شد

الان دیگه تقریبا درسم هم تموم شده بود و از مهر می رفتم که تو مدرسه بزنم تو سر و کله بچه های مردم

تازه چه بسا با توجه به جو رو هوا قاپیدن تربیت معلمی های گرامی الان یه شکمم حامله می بودم :دی

اما الان چی؟ یه نارنج بدبختِ گشنه ی تنهای افسرده

با یه جزوه ی غددِ نفهمِ در کله نرو

با یه آلرژی مسخره که دماغش بیس چاری آویزون یا کیپه و سرفه های اعصاب خورد کن

که داره فک میکنه الان چه جوری شکمش رو سیر کنه :/



پی نوشت1:دارم به این فکر میکنم که بقیه فکر می کنن من چه زندگی ایده آلی دارم

حتی مامان بابام

زنگ میزنن و میگن حالا دل بذار واسه خودت پول خرج کن خسیس بازی درنیاری همه ش رو جمع کنی

دیگه بندگان خدا نمیدونن کار اصلا به جمع کردن و پس انداز نمی کشه که هیچ یه هفته آخر به گدایی نیوفتم باید کلامم بندازم هوا

یا ملت فکر میکنن از روی خوشیه که از بعده تعطیلات عید خونه نرفتم

یا فکر میکنن ما الان داریم چه درسایی رو با عشق میخونیم و درحال تحقیق و آزمایش و . 

نمیدونن که همه ش پیچوندنه و جیم زدن و جزوه نشخوار کردن

چند تا از بچه هامون که جزو تنبلای کلاسن و یکی درمیون میوفتن درسا رو

یه پیج زدن واسه انگیزه دادن به کنکوریا و حقیقتش رو بخوام بگم پز دادن و تو چشم بقیه فرو کردن رشته شون

عکسای لاکچری از رفرنس ها و نتر و یه فنجون قهوه و سگی که کنار دست شونه

یا ست کردن قاب گوشی با رنگ دسته گل و جلد فلان کتاب

پز دادن از نورو خوندن و نشون دادن عکس از صفحه تبلت و. 

دلم میخواد بگم آخه نامسلمونا واقعا حقیقت اینه؟ جدی اینه حقیقت؟ 

میخواین یه عکس از تختم که روش پر از برگه های جزوه و جامدادی و لباس و خوراکی و کیف و روپوش و لاتکس و هزار کوفت و زهر مار دیگه س بفرستم تا بفهمین من چند شب بطری آب معدنی به بغل میخوابیدم چون توانایی پرت کردنش رو نداشتم؟

حالا شاید بگین مثلا پرت کردن یه بطری یا تمیز کردن یه تخت چقدر زمان می بره؟

واسه من خیلی

به اندازه ای که کلاس صبح رو خواب نمونم و استاد عوضیم که هشت صبح حضور غیاب می کنه غیبتم رو نزنه

به اندازه ای که وقتی لش از دانشگاه میام بتونم دو دقیقه بیشتر بخوابم

چون فقط مشکل هم تخت نیست

تخته

کمده

یخچاله

میزی که گوه برش داشته س

ظرفای تلمبار شده س اونقدری که دیگه ظرف تمیزی نمونه و تو یه بار مصرف غذا میخورم

خلاصه که هر وقت عکسای چیتان فیتان اینا رو می بینم

که با وقاحت عکس از رفرنس های جینگولی میذارن درحالی که خودشون جزوه رو هم نصفه میخونن

دلم میخواد رو عکسا بالا بیارم

یه عکس از خوده ژولیده و جزوه ها و برگه های ژولیده ترم بذارم و بگم حقیقت اینه عوضیا

حقیقت منی ام که چند روزه یه غذای درست حسابی نخورده

نه تو با اون فنجون قهوه ی قلبی دستت و جورابای رنگی پات و سگ تو بقلت که یه نتر هم رو پاشه



پی نوشت 2:سلطان پیوند گودرز به شقایق فقط خودم

از بی پولی و گشنگی به کجا رسیدما


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها