غروب رسیدم
یه چرت زدم و شب بیدار شدم دیگه خوابم نبرد تا الان
انتظار داشتم یه کله تا صبح بخوابما چون دیشبم حدود 5 صبح خوابیدم
می خواستم زود بخوابم که فردا سرحال برم کتابخونه ها
حالا مگه خوابم می بره
گفتم یکم درس بخونم به این صورت :


همه چی خوبه
هوا عالی
فقط این هم اتاقیم انگار تو باسنش آتیش روشن می کنن انقدر گرمشه
والا منم گر ولی خو وقتی هوای بیرون گرمه تو هی بیای درو پنجره هم باز کنی مگه فایده داره؟
انگار یاسین تو گوش خر می خونم
هی میگم کره خر درو باز نذار پنجره باز کن که توری داره حالیش نیس
الان منم و لامپ روشن و پشه هایی که دور سرم ویز ویز میکنن :/
لامپ رو خاموش کردم و در سالن رو باز گذاشتم ببینم این عوضیا میرن من یکم بزنم تو سر این جزوه ها


پی نوشت:چند بار بابت باز گذاشتن در بهش تذکر دادم حالیش نیست
امروزم یه گنجشک اومد تو اتاق :/
هی میگم جک و جونور میاد نکن
دو تا پنجره داریم اونا رو باز کن دیگه چیکار به در تراس داری
بخواد خنک شه با دوتا پنجره هم میشه
ولی چیزخله نمی فهمه
شیطونه میگه برم پنجره رم ببندم بخار پز شه دلم خنک شه ها
حیف که خودمم گرمم میشه
ولی باز بخواد از این زبون نفهم بازیا دربیاره گرمی رو به جون می خرم و شبا در و پنجره همه رو می بندم تا به پنجره ی تنها راضی شه از خداشم باشه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها